مقایسه کارایی استراتژی های


تفاوت های پرایس اکشن با تحلیل تکنیکال – 6 تفاوت اصلی

ارز یار | آموزش ارز دیجیتال

تنها عاملی که سبب تمایز میان معامله گران و تحلیل گران در روند بازار می شود، عملکرد آنها در زمینه کسب سود است. این فاکتور یک وابستگی مستقیم و بی واسطه به نوع تحلیل شما از بازار دارد که در این میان استفاده از تحلیل های تکنیکال از رایج ترین انواع آن می باشد. دامنه ابزار های مورد استفاده در تحلیل تکنیکال آنقدر گسترده و وسیع است که عملا هر تریدر برای استراتژی خود از سبک و ابزار خاصی بهره می برد. اما باید توجه داشته باشیم که دو عامل نموداری بسیار مهم که شامل قیمت و حجم معاملات می باشد، اصلی ترین محل مناقشه و به کارگیری این ابزارها است. ورود مفهومی به نام پرایس اکشن مطابق نامی که برای آن انتخاب شده است، یک چالش جدید در تحلیل تکنیکال است. در این مقاله به شکل کامل به بررسی مفهوم پرایس اکشن پرداخته و تفاوت های پرایس اکشن با تحلیل تکنیکال را بیان خواهیم کرد.

تفاوت پرایس اکشن و تحلیل تکنیکال

تفاوت تحلیل تکنیکال با پرایس اکشن در چیست !؟

اگر به دنبال مرزبندی میان مفهوم پرایس اکشن و تحلیل تکنیکال بوده و در جستحو تفاوت این دو مفهوم بوده و این دو را از هم جدا می دانید، در اشتباه به سر می برید. پرایس اکشن در داخل مرزهای تحلیل تکنیکال و یکی از انواع آن محسوب می شود. آنچه برای تفاوت های این دو ذکر می شود و همواره مورد بحث تحلیل گران بوده است، تفاوت های موجود بین این مفهوم و سایر ابزارهای تحلیل تکنیکال بوده است. .بنابراین بدون پیش زمینه ذهنی برای مقایسه و تقابل این دو روش تحلیل به سراغ برخی از عناوین مهم در این حوزه می رویم :

معرفی روش ها

تحلیل تکنیکال رایج در میان افراد فعال در بازارهای سرمایه، همان حالت قدیمی و کلاسیک آن می باشد که استفاده از انواع ابزارها را برای پیش بینی روند بازار از طریق داده های پیشین به کار بسته است. در واقع ما در روش کلاسیک به دنبال شبیه سازی و یافتن مصداق در گذشته برای شرایط فعلی هستیم تا با تطبیق این دو، گام بعدی را پیش بینی کرده و اقدامات لازم را انجام دهیم. احتمالا اگر شما به پیچیدگی این روش ها و عدم کارایی آنها در استراتژی های خود ایمان دارید، باید به روشی به نام پرایس اکشن علاقه مند باشید. یک حالت ساده تر از نمودارهای تحلیل تکنیکال که از هیچ اندیکاتور و ابزار مشخصی برای تحلیل استفاده نمی کند. پرایس اکشن از جدیدترین و به روز ترین انواع روش های تحلیل تکنیکال بوده و کاملا دقیقا و کارآمد است.

پرایس اکشن چیست؟

همان گونه که در مقدمه ذکر شد، تفکیک میان تحلیل تکنیکال و پرایس اکشن بسیار دشوار است و نمی توان مرزهای دقیقی معین کرد. پرایس اکشن نه بعنوان یک روش معاملاتی انحصاری و مجزا معنا ندارد و باید در قالب تحلیل تکنیکال مورد بررسی قرار گیرد. تفاوت اینجاست که بر خلاف روش های کلاسیک، نگاه تریدر نباید به داده های قبلی باشد. در واقع پیشینه مقایسه کارایی استراتژی های قیمت و حجم برای معامله گر به هیچ عنوان مهم نیست و او فقط حال فعلی بازار را مشاهده کرده و برمبنای آن تصمیم گیری می کند. همین یک جمله به معنای کنار گذاشتن اغلب ابزارهای تحلیل تکنیکال است که بر روی نمودارها و اندیکاتورهای مختلف عمل می کنند. این نگاه ساده و بدون پیچیدگی به نمودار، یک رویکرد جدید به شما می دهد و همین موضوع سبب می شود از شرایط فعلی بازار غافل نباشید. در واقع یافتن علت وقوع برخی از تغییرات نمودار و رخدادهای قیمتی را باید کشف کنیم و تنها پیش بینی روند چاره کار نیست.

پرایس اکشن چیست؟

همین دید چالشی و کشف کننده سبب می شود تا بازار را بنیادی تر و دقیق تر دنبال کنید. به طور مثال آن چیزی که در اندیکاتورها اتفاق می افتد کمی نسبت به وضعیت حال حاضر بازار عقب تر است، بنابراین تریدرهای فعال در زمینه پرایس اکشن به دنبال استفاده از قیمت های روی نمودار هستند. قیمت های روی نمودار و آن داده های فعلی، از طریق کندل ها قابل بازیابی و استفاده هستند. به همین دلیل است که از کندل ها به عنوان بهترین ابزار تحلیل پرایس اکشن نام برده می شود. با توضیح این رویکرد، عملا اندیکاتورهایی مانند MACD، میانگین متحرک و امثالهم از میان برداشته می شوند و علت آن وجود تاخیر در ارائه قیمت است.

ابزارهای تکنیکال در پرایس اکشن

حمایت و مقاومت

مفهومی بسیار قدیمی در بازارهای مالی که حتی پیش از ورود کامپیوتر به این حوزه مورد بحث بوده است و تا به امروز نیز استفاده می شود. آنچه در تعیین این مفاهیم اهمیت دارد، نسبت عرضه و تقاضا است. در پرایس اکشن این مورد به صورت محدوده زمانی کوتاه و با توجه کمتر به گذشته صورت می گیرد.

روند تغییرات قیمت بر روی نمودار، تشکیل یک الگو را می دهد که احتمالا بعدها تکرار خواهد شد. در پرایس اکشن، اهمیت روی قیمتی است که در کندل فعلی می بینیم.

اندیکاتور

دسته ای از الگوریتم های رایج در تحلیل که به پیش بینی روند حرکت قیمت می پردازند و بهترین ابزار برای سیگنال دهی محسوب می شوند. استفاده از این مفاهیم در پرایس اکشن به کلی منتفی است.

تحلیل تکنیکال یا پرایس اکشن؟
کندل ها

بهترین ابزار برای کشف داده های قیمتی در محدوده زمانی کوتاه یک روزه. قیمت باز شدن، قیمت بسته شدن، بالاترین قیمت و پایین ترین قیمت به راحتی قابل مشاهده است. پرایس اکشن در این زمینه فعالیت بالایی دارد.

مقایسه عملکرد تحلیل تکنیکال و پرایس اکشن

باید چندین فاکتور را در مورد استفاده از پرایس اکشن مدنظر قرار دهیم و بدانیم که آنها به عنوان مزایای بهره گیری از این روش شناخته می شوند :

سادگی

اصل بر سادگی و دوری از پیچیدگی است. اگر غیر از این بود که پرایس اکشن به عنوان یک زیرمجموعه از تحلیل تکنیکال شکل نمی گرفت. اگر در روش های کلاسیک فعالیت کرده باشید و از آنها برای تحلیل بهره گرفته باشید، قطعا از پیچیدگی های آنها گلایه دارید. پیچیدگی هایی که به جای ساده تر کردن روند تصمیم گیری، گاه این روند را با چالش های بیشتری همراه می کنند. بنابراین ساده نگاه کنید.

بدون هزینه

شما برای به دست آوردن داده ها و اطلاعات مانند نمودارها و اندیکاتورها، هیچ نیازی به هزینه کردن و پرداخت پول ندارید.

کلی نگری

اگر ادعا کنیم که درصدی ازتحلیل های فاندامنتال نیز در فرآیند پرایس اکشن دخیل هستند، حرف بیراهی نزده ایم. باید در این روش به صورت کلی نگاه کنیم و جامع ببینم. نباید یک اتفاق را در یک محدوده بسنجیم و باید اثرات آن را نیز بسنجیم و دلایل را مشاهده کنیم.

در مورد تفاوت های این دو نیز می توان موارد متعددی را اشاره کرد :

همین که از پیچیدگی ها دور هستید یعنی در روند نتیجه گیری سرعت بالاتری دارید. سرعت به معنای داشتن زمان بیشتر است و زمان از دلایل موفقیت در بازارهای سرمایه است. این موضوع اخیرا در نقض استفاده از اندیکاتورها بسیار مورد توجه بوده است. این درحالی است که دست و پا گیرترین ابزارها به همراه محاسبات سنگین و پیچیده ریاضی، در قالب کلاسیک تحلیل تکنیکال نتظار شما را می کشد.

تحلیل ارز دیجیتال

یکپارچگی نتیجه

دست یابی به مجموعه ای از داده های مرتبط که منجر به یک خروجی می شود. این مجموعه داده ها را می توانید از یک تحلیل پرایس اکشن انتظار داشته باشید اما در حالت کلاسیک آن، داده های عمیق تر اما بدون پیوستگی و ارتباط بدست می آید که چالش بعدی را برای تحلیلگر به دنبال دارد.

شناسایی موانع

برای تفهیم این عنوان می توان از حدود زیان و سود استفاده کرد. در پرایس اکشن یک رویکرد پویا به این قضیه داریم و نسبت به شرایط بازار دچار تغییر می شود. این موضوع در حالی رخ می دهد که در تحلیل تکنیال شما باید بررسی نمودارها و اندیکارتورها با دنیال تعیین اولیه و البته دقیق این دو فاکتور در همان ابتدای معامله هستید. توصیه اغلب تحلیلگران در این حالت مقید بودن به حدود ضرر و سود می باشد.

تحلیل پرایس اکشن در کنار نگاه ساده ای که به فرآیند معامله دارد، نیاز به تجربه و قابلیت ذهنی بالایی دارد. این قابلیت ها تنها با تعدد معاملات و کسب تجربیات بدست می آید. همچنین اینکه دو تحلیل گر با تحلیل پرایس اکشن ، به دو نتیجه متفاوت از یک موضوع مشابه برسند، کاملا طبیعی است. در واقع آنچه از خروجی های ذهنی یک معامله گر و از طریق داده های لحظه ای و بدون محاسبات پیچیده بدست آمده است، نباید به صورت قطعی مبنای عمل باشد و اگر شد، نباید انتظار سودهای کلان و دایمی را از آن داشت. حال که متوجه تفاوت پرایس اکشن با تحلیل تکنیکال شده و می دانیم که این دو از هم جدا نیستند، داشتن قابلیت تحلیل تکنیکال سنتی در کنار دید پرایس اکشن یک عملکرد جامع و قابل قبول است. این استراتژی را در معاملات کوتاه مدت استفاده کنید. نتایج مثبتی در انتظار شما خواهد بود. شما همچنین می توانید که جهت آشنایی با کندل ها، کندل مارابوزو و کندل چکش را مطالعه نمایید.

تعریف کارایی، تعریف اثربخشی و تفاوت کارایی و اثربخشی

تعریف کارایی تعریف اثربخشی و تفاوت کارایی و اثربخشی

کمتر واژه‌هایی را می‌توان مقایسه کارایی استراتژی های یافت که به اندازه‌ی کارایی و اثربخشی در میان مدیران و در جلسات مدیریتی رایج باشند. تفاوت کارایی و اثربخشی نیز غالباً بحثی است که در نخستین ساعت‌های آموزش مدیریت برای دانشجویان تشریح می‌شود.

اما هم‌چنان اتفاق‌نظر جدی بر روی تعریف کارایی و تعریف اثربخشی وجود ندارد و نویسندگان و تحلیل‌گران، بسته به نیازهای خود تعریف‌های گوناگونی از این دو مفهوم ارائه می‌دهند.

بگذریم از این‌که بسیاری از اوقات، ما از سر عادت و برای ایجاد وزن و ساختن قافیه در جملات خود، هر دو اصطلاح را کنار هم به کار می‌بریم و از تفاوت‌های آن‌ها چشم می‌پوشیم.

پیش از این‌که به تعریف کارایی و اثربخشی بپردازیم، لازم است تأکید کنیم که مفهوم کارایی و اثربخشی در مدیریت، الزاماً با آن‌چه در اقتصاد، مهندسی یا نظریه سیستم‌ها یا سایر شاخه‌های علوم می‌شناسیم، یکسان نیست و آن‌چه در این‌جا می‌خوانید بیشتر برای حوزه‌هایی مانند رفتار سازمانی، انضباط شخصی، مدیریت استراتژیک، هدف گذاری، برنامه ریزی و مدیریت زمان کاربرد دارد. این نوع کاربرد کارایی و اثربخشی را در مدیریت مدرن، پیتر دراکر در مقاله‌ی ویژگی های یک مدیر اثربخش مطرح کرد و پس از او نویسندگان بسیاری به بسط و شرح آن پرداختند.

با این مقدمه به سراغ تعریف کارایی و تعریف اثربخشی و تفاوت کارایی و اثربخشی می‌رویم و در پایان، اشاره‌ای هم به مفهوم بهره وری خواهیم داشت.

تعریف کارایی (Efficiency)

کارایی با توجه به میزان منابع استفاده شده برای انجام یک فعالیت مشخص سنجیده می‌شود و افزایش کارایی – که گاهی در ادبیات مهندسی به آن راندمان هم گفته می‌شود – به معنای کاهش اتلاف منابع در انجام یک فعالیت است.

بنابراین می‌توان گفت:

  • وقتی امروز یک فعالیت مشخص را با منابعی کمتر از دیروز انجام می‌دهید، می‌توان گفت کارایی شما در آن فعالیت نسبت به دیروز افزایش یافته است.
  • وقتی یک پروژه را به دو نفر واگذار می‌کنید و یکی از آن دو، این پروژه را با پول کمتر یا در مدت زمان کمتر انجام می‌دهد، می‌توان گفت کارایی بالاتری داشته است.
  • وقتی به علت کم خوابی، سرعت فکر کردن یا کار کردن‌ شما کاهش پیدا می‌کند، می‌توان گفت کارایی شما کاهش یافته است.
  • صدای نوتیفیکیشن موبایل، باعث حواس‌پرتی و کاهش کارایی فرد می‌شود.
  • اگر هر کس مشغول هر کاری است، آن را کمی سریع‌تر انجام دهد، کارایی کل مجموعه به شکل محسوسی افزایش پیدا می‌کند.

توجه داشته باشید که در تعریف کارایی، مهم نیست که اصل کار، در مسیر درستی انجام می‌شود یا نه. ما به «میزان مصرف منابع برای همین کار فعلی» توجه داریم.

به عنوان مثال، فرض کنید یک کارشناس تولید محتوا استخدام می‌کنید تا فعالیت‌های دیجیتال کسب و کار شما را سر و سامان دهد. او بدون این‌که قدرت تحلیل داشته باشد و تشخیص دهد که کدام کار شما درست و کدام نادرست است، همان سبک کارهای قبلی خودتان را با همان کیفیت سابق، اما با هزینه‌ای کمتر (یا سرعتی بیشتر) انجام می‌دهد.

در این حالت می‌توان گفت استخدام کارشناس، کارایی شما را بالا برده است.

همان‌طور که می‌بینید در این‌جا به‌هیچ‌وجه بحثی از درست یا نادرست بودنِ اصل کار وجود ندارد.

تعریف اثربخشی (Effectiveness)

اثربخشی با توجه به میزان همسو بودن فعالیت‌ها با هدف‌های تعیین‌شده سنجیده می‌شود. بنابراین افزایش اثربخشی به این معناست که فعالیتهای ما، بیش از گذشته با هدف‌هایمان همسو شده است.

در تصویر زیر، هر چه زاویه بزرگ‌تر شود،‌ می‌توان گفت اثربخشی کاهش یافته است.

مثالهای زیر، استفاده‌ی مناسب از اصطلاح اثربخشی را در جمله‌ها و اظهارنظرها نشان می‌دهد:

  • استفاده از فضای تبلیغاتی در فرودگاه‌ها برای تبلیغ مواد غذایی، از اثربخشی بالایی برخوردار نیست.
  • اگر فرض کنیم هدف از دوره های آموزشی مدیریتی، پرورش مدیران توانمند است، این دوره‌ها چندان اثربخش نبوده‌اند.
  • تا وقتی شاخص های کلیدی عملکرد تعریف نشده باشند، ما نمی‌توانیم از اثربخشی فعالیت‌های واحد منابع انسانی صحبت کنیم.

چه در زندگی شخصی و چه سازمانی، اثربخشی زمانی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که مأموریت، چشم انداز و اهداف تعریف شده باشند.

چون این المان‌ها جهت‌گیری کلی را مشخص می‌کنند و پس از مشخص شدن جهت است که می‌توان همسو بودن اقدام‌ها با جهت‌گیری مطلوب را سنجید و بررسی کرد.

اگر ندانیم چه می‌خواهیم بکنیم، هرگز نمی‌توانیم اثربخشی را افزایش دهیم (اگر چه در همین حالتِ ندانستن و نفهمیدن، می‌توان فعالیت‌های فعلی را با کارایی بیشتری انجام داد).

تفاوت کارایی و اثربخشی

یک سوال تکراری و کلیشه‌ای در آموزش مدیریت این است که می‌پرسند: «تفاوت کارایی و اثربخشی چیست؟»

دانشجو هم معمولاً یک پاسخ کلیشه‌ای حفظ می‌کند و تحویل می‌دهد: «کارایی یعنی انجام دادنِ درستِ کار و اثربخشی یعنی انجام دادنِ کارِ درست.»

اما اگر به توضیحات مطرح شده در این درس توجه کرده باشید، حتماً به نتیجه رسیده‌اید که اصل این سوال، چندان معنا و مفهومی ندارد.

کارایی و اثربخشی، به موضوعات متفاوتی اشاره دارند و نمی‌توان آن‌ها را با هم سنجید.

کارایی به مفاهیمی که در مهندسی می‌آموزیم نزدیک‌تر است و در موارد بسیاری می‌توان آن را به شکل کمّی سنجید. اما اثربخشی، نیازمند تعیین جهت است و بسیار بنیادی‌تر محسوب می‌شود.

اما به هر حال، بد نیست به خاطر بسپاریم که:

دغدغه‌ی کارایی این است که «چگونه همین کارهایی را که فعلاً انجام می‌دهم، بهتر و با اتلاف کمتر انجام دهم؟»

و دغدغه‌ی اثربخشی این است که «آیا این کارهایی که انجام می‌دهم، دقیقاً‌ همان کارهایی است که باید انجام بدهم؟ یا باید به سراغ کارها و فعالیت‌های دیگری بروم؟»

کارایی و اثربخشی در زندگی شخصی

ما انسان‌ها در زندگی فردی خود، معمولاً گرفتار بازی افزایش کارایی می‌شویم و مسئله‌ی اثربخشی را فراموش می‌کنیم.

مدیریت بهتر زمان، تلاش برای کاهش ساعت خواب، تمرین برای افزایش سرعت مطالعه، پیدا کردن مسیری که ما را زودتر به محل کار یا خانه برساند، انتخاب فروشگاهی که کالاهایش قیمت‌های مناسب‌تر دارند، همگی از جنس بهبود کارایی هستند.

و گاهی ذهن ما آن‌قدر درگیر این نوع بهینه‌سازی‌هاست که فراموش می‌کنیم از خود بپرسیم: مسیر مناسب من در زندگی (شخصی/شغلی) چیست؟ و آیا فعالیت‌هایی که انجام می‌دهم با آن مسیر، همسو است؟

این‌که برای یادگیری زبان آلمانی، به دنبال نزدیک‌ترین کلاس می‌گردیم، از جنس «تلاش برای بهبود کارایی» است. اما این‌که از خود می‌پرسیم آیا الان اصلاً شرکت در کلاس زبان آلمانی برای من مناسب است، از جنس «دغدغه‌ی اثربخشی» است.

این‌که می‌کوشیم با یادگیری تُندخوانی، کتاب‌ها را سریع‌تر بخوانیم، از جنس «دغدغه‌های کارایی» است. اما فکر کردن به این‌که چه می‌توان کرد تا یادگیری من از یک کتاب، بیشتر و عمیق‌تر باشد، از جنس «دغدغه‌ی اثربخشی» است. شکل عمیق‌تر این دغدغه آن است که از خود بپرسیم: «آیا اساساً مطالعه‌ی این کتاب، برای من مناسب و مفید است

این‌که می‌کوشیم مسیر رشد شغلی ۱۰ ساله را در ۳ سال طی کنیم، از جنس «دغدغه‌ی کارایی» است. اما این‌که «آیا مسیر شغلی فعلی‌ام همان چیزی است که من در زندگی‌ام می‌خواسته‌ام و می‌خواهم» سوالی در حوزه‌ی اثربخشی است.

کارایی و اثربخشی سازمانی

بحث کارایی و اثربخشی در سازمان هم، به شکل مشابهی قابل بحث است.

کارها و فرایندهای بسیاری در سازمان‌ها وجود دارد که می‌توان آن‌ها بهبود بخشید؛ سرعت انجام‌شان را افزایش داده و یا اتلاف منابع در آن‌ها را کاهش داد.

همه‌ی این‌ کارها زیرمجموعه‌ی افزایش کارایی قرار می‌گیرند و معمولاً مدیرانی که بیشتر درگیر این نوع محاسبات و ملاحظات هستند، مدیران عملیاتی نامیده می‌شوند.

اما مدیران استراتژیک کسانی هستند که به اثربخشی هم فکر می‌کنند و پیوسته از خود می‌پرسند: آیا اصلاً این کار یا آن فرایند باید اجرا شود؟ آیا نمی‌توانیم منابع‌مان را به کارها و فرایندهای بهتری اختصاص دهیم؟

هر دو سوال در سازمان بسیار مهم هستند و همه‌ی مدیران باید به هر دو جنبه توجه داشته باشند. اما معمولاً که هر چه سطح سازمانی مدیران بالاتر باشد، انتظار می‌رود دغدغه‌های استراتژیک بیشتری داشته باشند.

تعریف بهره وری چیست؟

در تعریف بهره وری (Productivity) می‌گویند که بهره وری، حاصل‌جمع کارایی و اثربخشی است.

اما باید به خاطر داشته باشیم که این دو پارامتر از یک جنس نیستند و نمی‌توان آن‌ها را با هم جمع کرد. همان‌طور که امکان ندارد قد و وزن یک نفر را با هم جمع کرده و به عنوان یک شاخص اعلام کنیم.

بنابراین جمله‌ی بهره وری حاصل‌جمعِ کارایی و اثربخشی است بیشتر یک جمله‌ی نمادین محسوب می‌شود.

به عبارت دیگر، وقتی از افزایش بهره وری سخن می‌گوییم منظورمان این است که در تلاش هستیم که هم در حوزه کارایی و هم در حوزه اثربخشی، بهبودهایی را ایجاد کنیم.

رابطه‌ی مباحث کارایی و اثربخشی و بهره وری با مدیریت زمان

با توجه به توضیحاتی که تا این‌جا ارائه شد، باید خودتان حدس زده باشید که چرا بحث تفاوت کارایی و اثربخشی و موضوع بهره وری در درس مدیریت زمان مطرح شده است.

رویکرد رایج در آموزش مهارت مدیریت زمان این است که راندمان و کارایی ما را افزایش می‌دهد و به ما کمک می‌کند که همان کارهای قبلی را بهتر انجام دهیم.

در حالی که گام صفر مدیریت زمان این است که ببینیم اصلاً چه کارهایی را باید انجام دهیم و چه کارهایی را بهتر است انجام ندهیم.

به همین علت شاید بهتر باشد به جای مهارت مدیریت زمان (Time Management) که اصطلاح رایج و شناخته‌شده‌تری است، به خاطر بسپاریم که ما در پی افزایش بهره وری (Productivity Improvement) هستیم.

با این تعریف، نوع نگرش ما به درس‌های مدیریت زمان و انضباط شخصی متفاوت خواهد بود.

مقایسه تحلیل تکنیکال و بنیادی: بررسی مزایا و معایب

تحلیل بنیادی در برابر تکنیکال

سوال بزرگ تاریخی: تحلیل بنیادی بهتر است یا تحلیل تکنیکال؟ برای بررسی و تحلیل سهام و اوراق بهادار، تحلیل‌گران و معامله‌گران از دو روش تحلیلی تکنیکال و بنیادی استفاده می‌کنند و نظرات مختلفی در این‌باره وجود دارد. کدامیک مقایسه کارایی استراتژی های را برای تحلیل سهام و بازار انتخاب کنیم؟ آیا شما به خواندن نمودارها و مشاهده روندها اعتقاد دارید؟ اگر پاسخ مثبت است پس شما به تحلیل تکنیکال خوش‌بین هستید. شاید هم از طرفداران سرسخت تحلیل بنیادی و سرمایه‌گذاری بلندمدت هستید و معتقدید سرمایه‌گذاری در بورس فقط باید براساس تحلیل بنیادی (فاندامنتال) صورت بگیرد.

در حالیکه شما یا افراد دیگری ترجیح می‌دهند رویدادها، اخبار اقتصادی و صنایع را مطالعه کنند و تلاش‌شان را روی مطالعه صورت‌های مالی معطوف سازند، افراد دیگری وجود دارند که روی تحرکات قیمت‌ها تمرکز می‌نمایند، سایر فاکتورهای بنیادی سهم را نادیده می‌گیرند و انرژی‌شان را روی بهبود مهارت‌شان در تحلیل تکنیکال بورس صرف می‌کنند. چه طرفدار تحلیل بنیادی هستید چه تکنیکال، پیشنهاد می‌کنیم این مطلب و اینفوگرافیک از بلاگ بآشگاه را برای مقایسه تحلیل بنیادی و تکنیکال مطالعه کنید.

گرچه این دو تحلیل از زاویه‌ای کاملا متفاوت به بازار می‌نگرند، هر دو یک نتیجه را جستجو می‌کنند و آنهم کسب سود از بازار است و شکی وجود ندارد که برخی از افراد، هم از تحلیل تکنیکال و هم بنیادی برای بررسی سهام استفاده می‌کنند. باهم در ادامه به جزییات بیشتری از تحلیل بنیادی و تکنیکال می‌پردازیم.

تحلیل بنیادی در برابر تکنیکال

تحلیل بنیادی چیست؟

تحلیلگر بنیادی با استفاده از این روش تحلیلی تلاش دارد تا دلیل تحرکات قیمت را از میان داده‌های مالی و اخبار شرکت‌ها تشخیص دهد و از آن برای یافتن سرمایه‌گذاری مناسب بهره ببرد. در مقایسه با مطالعه تکنیکال سهم، تحلیل بنیادی دارای شاخص‌های انتخاب بسیاری است و تحلیلگر برای انجام تحلیل بنیادی روی اخبار منتشر شده صنعت مرتبط، اخبار و سیاست‌های کلی اقتصادی، قوانین جدید و صورت‌های مالی و اطلاعات دیگر کار می‌کند.

هدف تحلیل بنیادی برقرار ساختن رابطه علت و معلول بین حرکات قیمت و اخبار اقتصادی است در حالیکه در تحلیل تکنیکال، قیمت است که حرف اول و آخر را می‌زند.

تحلیل بنیادی در جستجوی عدم تعادل بین قیمت فعلی سهم و ارزش ذاتی آن است که یک موقعیت با پتانسیل سودآوری به شمار می‌رود. اگر تحلیلگر با تحلیل بنیادی انجام شده به این نتیجه برسد که قیمت فعلی سهم از ارزش ذاتی آن کمتر است، با شرایطی آنرا برای سرمایه‌گذاری مناسب ارزیابی می‌کند.

اگر می خواهید به صورت کامل در مورد اینکه تحلیل بنیادی چیست؟ بدانید، وارد شوید.

همیشه تحلیلگران بنیادی نسبت به تغییرات قیمت با شک و تردید می‌نگرند و به دنبال چرایی تغییر قیمت در میان اطلاعات و داده‌های مالی هستند. در حالیکه این نوع از تحلیل، طی سالیان متمادی به عنوان یک تحلیل قابل اتکا ثابت شده است، تعدادی معایب نیز دارد که با در نظر گرفتن آن، از خوش‌بینی بیش از حد به این نوع تحلیل جلوگیری می‌گردد. این روش تحلیلی براساس خرید و نگهداری و سرمایه‌گذاری ارزشی است و بسیاری از تکنیک‌های ارزیابی‌ به صنعت و شرکت وابسته است.

در تحلیل بنیادی، مطمئن شوید که تحلیل‌های زیر را انجام می‌دهید:

– تحلیل اقتصاد
– تحلیل صنعت
– تحلیل شرکت

۲ قانون طلائی تحلیل بنیادی:

۱ – در طولانی‌مدت، قیمت سهام خود را اصلاح می‌کند.
۲ – شما می‌توانید سهمی که قیمت بازار آن از ارزش ذاتی پایین‌تر است خریداری کنید و منتظر بمانید تا بازار به این اشتباه قیمت‌گذاری پی ببرد (قیمت بازار سهم به ارزش ذاتی برسد)

۸ مورد از ارزیابی‌ها در تحلیل بنیادی

این‌ ۸ مورد فقط تعدادی از مواردیست که برای محاسبه ارزش ذاتی یک شرکت و تحلیل بنیادی بکار می‌رود.

۱ – درآمدها

میزان درآمدی که یک شرکت پس از کسر هزینه‌ها بدست می‌آورد، در درجه نخست و مهم‌ترین نتیجه‌ای است که همه موارد دیگر از این طریق جریان می‌یابد. درآمدها برای سرمایه‌گذاران به دلیل اینکه یک معیار ارزیابی برای سود سهام، پتانسیل رشد و سودآوری آینده ارائه می‌دهد مهم است.

۲ – درآمد به ازای هرسهم (EPS)

درآمد خالص یک قسمت از قضیه است و باید درآمد هرسهم را مشخص کرد تا بتوان برای مقایسه سهام تعدادی از شرکت‌ها یک معیار داشت و به همین دلیل است که در تحلیل بنیادی به EPS شرکت‌ها نیز توجه می‌شود.

۳ – نسبت P/E

در حالیکه که نباید به نسبت P/E به عنوان تنها معیار ارزش‌گذاری شرکت‌ها نگاه کرد، بازهم می‌توان با نگاه به تاریخچه P/E و سهم یک دید خوب نسبت به سهم بدست آورد. نسبت P/E با تقسیم قیمت بر درآمد (EPS) بدست می‌آید، توصیه می‌کنیم این فیلم را در مورد P/E و EPS مشاهده کنید.

۴ – نسبت PEG

آیا یک سهم با نسبت P/E بالا، همیشه بیش از ارزش قیمت‌گذاری شده است؟ لزوما اینگونه نیست زیرا نسبت P/E رشد درآمد را در خود جای نداده است و اینجاست که نسبت PEG وارد می‌شود، این نسبت با تقسیم نسبت P/E به رشد (G) به دست مى آید. نسبت PEG را براى ارزش گذارى سهام شرکت‌هاى کوچک و نیمه بزرگ که سود تقسیمى ندارند می‌توان بکار برد.

پایین بودن این نسبت می‌تواند نشانه‌ای از این باشد که شرکت زیر ارزش ذاتی می‌باشد و بالا بودن آن نشانه‌ای از بالاتر بودن نسبت به ارزش ذاتی سهام می‌باشد.

۵ – بازدهی سود نقدی (Dividend Yield)

سرمایه‌گذاران عاشق سود نقدی هستند و این موضوعی تعجب آور نیست. بازدهی ناشی از سود نقدی (Dividend Yield) نشان می‌دهد که یک شرکت نسبت به قیمت سهام خود چقدر سود نقدی پرداخت کرده است و با فرمول زیر بدست مقایسه کارایی استراتژی های می‌آید:

تحلیل تکنیکال, تحلیل بنیادی, سود نقدی,

۶ – نسبت بدهی / حقوق صاحبان سهام (D/E یا Debt/Equity)

بطور کلی، سرمایه‌گذاران ارزشی به شرکت‌هایی که بدهی‌ بالایی دارند روی خوش نشان نمی‌دهند. به جای این، آنها رشد درآمدی را ترجیح می‌دهند که با حقوق صاحبان سهام بدست آمده است به جای اینکه از طریق وام و سرمایه‌ی قرضی شکل گرفته باشد. نسبت بدهی / حقوق صاحبان سهام، نشان می‌دهد که شرکت چه مقداری از حقوق صاحبان سهام و بدهی‌ را برای تامین مالی استفاده می‌کند. در این مورد، هرچه نسبت D/E بالاتر باشد، نشان‌دهنده وجود بدهی بیشتر در شرکت است.

۷ – ارزش دفتری

ارزش هر دارایی را آن گونه که در ترازنامه شرکت آمده است،‌ ارزش دفتری می‌نامند. ارزش دفتری هر شرکت، نشان‌دهنده این است که اگر شرکت بخواهد همین‌الان تعطیل شود، ارزش دارایی‌هایی که از خود برجای خواهد گذاشت چقدر خواهد بود. ارزش دفتری به این شکل حساب می‌شود که تمام بدهی‌ها را از تمام دارایی‌ها کسر می‌کنند و آن چه به دست آمده را بر تعداد سهامی که شرکت منتشر کرده و در دست مردم است، تقسیم می‌کنند.

۸ – بازدهی حقوق صاحبان سهام (ROE)

نشان‌دهنده میزان سودی است که یک شرکت نسبت به ارزش دفتری خود می‌سازد. نسبت (ROE) از تقسیم درآمد سالانه بعد از کسر مالیات و سود توزیعی به سهامداران ممتاز بر حقوق صاحبان سهام به دست می‌آید. به عبارت دیگر این شاخص، کارایی یک شرکت و توانایی آن را در کسب سود از محل منابع سهامداران نشان می‌دهد.

برای یادگیری بیشتر تحلیل بنیادی توصیه می کنیم مطلب ۴ صورت مالی بسیار مهم و کاربرد آنها در تحلیل بنیادی را مطالعه فرمایید

اینفوگرافیک تحلیل بنیادی و تکنیکال

تحلیل تکنیکال چیست؟

یک روش تحلیل در بازارهای سرمایه است که با استفاده از قیمت‌ها، نمودارها و الگوها انجام می‌گیرد. فرایند تحلیل تکنیکال بطور کلی براساس اعداد و ارقام تولیدشده توسط بازار است که به شکل نمودار در می‌آید و در واقع، نمودارها و الگوها جزء اصلی تحلیل تکنیکال هستند.

تحلیل تکنیکال نسبت به تحلیل بنیادی، یک رویکرد نسبتا جدید است که متخصصان سعی می‌کنند آنرا کامل‌تر و بهتر کنند. البته سال‌ها استفاده از آن، باعث شده این نوع تحلیل بخشی جدانشدنی از ابزار کار معامله‌گران در بازار سرمایه باشد. مطالعه مقایسه کارایی استراتژی های تکنیکال احتمالا تنها راهی باشد که توسط معامله‌گران از آن برای تشخیص زمان ورود و خروج از بازار استفاده می‌شود و در معاملات کوتاه‌مدت تنها روشی است که قدرت پیش‌بینی و چیدن استراتژی را به معامله‌گران می‌دهد.

تحلیل تکنیکال براساس سه فرضیه مهم درباره بازار بنا شده است.

اول – تحلیلگران تکنیکال اعتقاد دارند قیمت، همه اطلاعات موجود در بازار را نشان می‌دهد و به عبارت دیگر نیاز به بررسی هیچ چیز دیگری نیست چون هر اطلاعاتی اعم از بنیادی، اخبار و حتی رانت به قیمت‌ منتهی می‌شود و تاثیر خود را روی قیمت می‌گذارد.

دوم – حرکات قیمت‌ تصادفی نیست و از ابزارهای تکنیکال برای کشف روند و الگوهایی که در حرکات قیمت نهفته است می‌توان استفاده کرد.

سوم – روندها و الگوها خود را تکرار می‌کنند. به عبارت دیگر، اطلاعات گذشته به ما دریافتن بینش درست و مسیر مقایسه کارایی استراتژی های احتمالی حرکت قیمت کمک می‌نماید.

در نتیجه این ۳ فرض، تحلیل تکنیکال حرکات قیمت را به عنوان فعالیت آگاهانه جمعی از بازیگران در بازارهای مالی می‌داند که رفتار آنها همواره با احساسات و هیجانات همراه است و این باعث حرکاتی دارای الگو و مسیر قابل پیش‌بینی می‌شود. هدف تحلیل تکنیکال یافتن این الگوها و روندهاست.

مراحل پیشنهادی تحلیل تکنیکال

مرحله اول : سهام موردتوجه را بیابید

با جستجو و تحقیق می‌توانید متوجه شوید در حال حاضر به کدام گروه و صنعت بورسی گرایش بیشتری وجود دارد. این اولین و بزرگترین قدم است.

مرحله دوم : استراتژی مناسب و بهتر را پیدا کنید

همه سهم‌ها در قالب یک استراتژی نمی‌گنجد. براساس سهمی که انتخاب کرده‌اید، استراتژی مهم‌تر و مناسب‌تر را برگزینید.

مرحله سوم : ابزار معاملاتی و ابزار تحلیل خود را بشناسید

شما برای انجام معاملات سهام یک حساب معاملاتی نزد کارگزار احتیاج دارید. اگر هنوز یک حساب معاملاتی و کد بورسی ندارید می‌توانید راهنمای دریافت کد بورسی را اینجا بخوانید. همچنین راهنمای استفاده از نرم‌افزار معاملاتی تحت وب آسا نیز برای اطلاع از امکانات نرم‌افزار معاملاتی آسا مطالعه فرمایید.

(ابزار تحلیل تکنیکال پیشنهادی ما به شما پنل تحلیل تکنیکال در سامانه معاملاتی آنلاین آسا است).

مرحله چهارم : ابتدا با سرمایه کم یا روی کاغذ معاملات کنید

ورود در بورس آنهم بدون اینکه دانش کسب کرده باشید اشتباه بزرگی است. پس از انجام تحلیل تکنیکال، پیشنهاد می‌کنیم حداقل اگر علاقه‌ای به معامله روی کاغذ برای ارزیابی خودتان ندارید، با سرمایه‌ی پایینی، استراتژی معاملاتی و مهارت‌تان را بسنجید.

مرحله پنجم : حد ضرر قرار دهید

تاکیدهای بسیاری روی گذاشتن حدضرر می‌شود ولی متاسفانه افراد کمی آنرا به درستی اجرا و رعایت می‌کنند. یکی از مهارت‌های کلیدی موفقیت در بازار، گذاشتن حدضرر مناسب و اجرای بی‌قید و شرط آن است. یافتن مقایسه کارایی استراتژی های نقاط مناسب برای حدضرر با یادگیری درست تکنیکال میسر است.

معایب تحلیل تکنیکال مزایای تحلیل تکنیکال
۱- سیگنال ضدونقیض
استفاده از تعداد زیاد اندیکاتور و سایر عوامل می‌تواند باعث مشاهده سیگنال‌های متفاوت و سردرگمی در سرمایه‌گذار شود.
۱- اطلاع از حجم عرضه و تقاضا
عرضه و تقاضاست که بازار را بالا و پایین ‌می‌برد. به این ترتیب از این حجم می‌توان درباره تمایل سرمایه‌گذاران و معامله‌گران اطلاعات خوبی کسب کرد.
شما می‌توانید تشخیص دهید بازار بطور کلی چگونه است. حجم بالای تقاضا اغلب باعث افزایش قیمت می‌شود و عرضه با حجم بالا، قیمت‌ها را کاهش می‌دهد.
۲- ریسک نادیده گرفتن فاکتورهای بنیادی
تحلیل تکنیکال، فاکتورهای زیرین بنیادی یک شرکت را در بر نمی‌گیرد. این مورد در بلندمدت می‌تواند باعث ریسک بیشتر شود.
۲- تشخیص زمان خروج و ورود
با تحلیل تکنیکال می‌توانید زمان مناسب ورود و خروج به بازار را بدست آورید.
۳- ارائه اطلاعات بدون تاخیر
قیمت‌ها همه چیز را در خود دارند و همه اطلاعاتی که درباره سهم وجود دارد را منعکس می‌کنند. قیمت‌ها کاهش یا افزایش می‌یابند اما در نهایت، قیمت فعلی سهم یک نقطه تعادل برای کلیه اطلاعاتی است که در دست معامله‌گران و سرمایه‌گذاران قرار گرفته است.
۴- تصمیم گیری براساس الگوها
شما می‌توانید از الگوهای قیمتی به عنوان راهنما برای زمان مناسب خرید و فروش استفاده کنید
معایب تحلیل بنیادی مزایای تحلیل بنیادی
۱- درست است که با تحلیل بنیادی می‌توان به خطای بازار پی برد و سهامی که پایین‌تر از ارزش ذاتی معامله می‌شود را تشخیص داد اما هیچ شاخصی وجود ندارد که با آن بتوانیم زمان حرکت سهم به سمت ارزش ذاتی را متوجه شویم. ۱- روش‌ها و راهکارهایی که برای تحلیل بنیادی به کار می‌رود براساس داده‌های مالی است و این مورد جایی برای تعصب شخصی باقی نمی‌گذارد. (البته استثنا وجود دارد)
۲- زمان‌بر بودن و نیاز به مطالعه و تحقیق بسیار برای انجام تحلیل
انجام تحلیل‌ برای صنعت، مدل‌سازی مالی و ارزش‌گذاری سهام کار ساده‌ای نیست. اینکار می‌تواند بسیار پیچیده شود و میزان زیادی کار برای انجام درست آن لازم باشد.
۲- تحلیل بنیادی، وضعیت اقتصاد در بلندمدت، آمارهایی مانند مصرف‌کنندگان و گرایش آنها و تکنولوژی را نیز در نظر می‌گیرد. داده‌های بسیاری در یک تحلیل بنیادی می‌تواند تحلیل شود.
۳- فرضیات و اطلاعات غلط
فرضیات یک نقش حیاتی در پیش‌بینی مسائل اقتصادی ایفا می‌کنند. بنابراین مهم است که بدترین و بهترین سناریو در نظر گرفته شود. رکود اقتصادی غیرمنتظره، تغییرات سیاسی یا قانون‌گذاری می‌تواند مشکلاتی را در این تحلیل ایجاد کند.
۳- محاسبه سیستماتیک ارزش دارایی، می‌تواند ارزش را بصورتی دقیق مشخص کند و در نتیجه تصمیمات دقیق‌تری برای خرید یا فروش به ما بدهد (با فرض محاسبه درست)
۴- درک بهتر، حسابداری دقیق و تحلیل صورت‌های مالی در تحلیل بنیادی کمک می‌کند تا اندازه‌گیری همه چیز بهتر انجام شود.

نتیجه گیری

هر دو تحلیل برای ارزیابی و تحلیل بورس و سهام کارایی مقایسه کارایی استراتژی های دارند. استراتژی و نگرش شما در سرمایه‌گذاری یا معامله‌گری مشخص می‌کند کدام تحلیل برای شما مفیدتر است. بسیاری از حرفه‌ای‌های بازار توصیه می‌کنند همزمان از هر دو تحلیل برای انتخاب سرمایه‌گذاری و سهام مناسب جهت خرید استفاده نمود. قبل از گرفتن تصمیم، بهتر است نگاهی متعصبانه به یک نوع تحلیل نداشته باشید و این دو تحلیل را با عمق بیشتری مورد مطالعه و تحقیق قرار دهید. مطالعه و یادگیری تحلیل بنیادی و تکنیکال می‌تواند از طریق فیلم‌‌های آموزشی یا دو

استراتژی بازاریابی (Marketing strategy) چیست؟

استراتژی بازاریابی (Marketing strategy) چیست؟

شما چه صاحب کسب و کاری بزرگ با شعبه‌های زیاد باشید و چه تازه در اولین قدم راه‌اندازی کسب و کار کوچکتان، نیاز به یک استراتژی بازاریابی مناسب دارید. این استراتژی قرار است دیگران را نسبت به وجود برند شما آگاه کند و افراد را متقاعد کند که از محصولات و خدمات شما استفاده کنند.
با وجود مقایسه کارایی استراتژی های اینکه ایجاد یک استراتژی بازاریابی مناسبت ممکن است در حرف آسان و در عمل سخت به نظر برسد، مزایای آن آنقدر برای کسب و کار شما قابل توجه است که به هر سختی‌ای می‌ارزد.

تعریف ساده استراتژی بازاریابی

استراتژی بازاریابی به معنای برنامه کلی یک کسب و کار برای تبدیل مشتریان بالقوه به مشتریان واقعی محصولات یا خدمات آن‌هاست. این استراتژی باید بر اساس فاکتورهای مهمی همچون ارزش برتر بیزینس نسبت به رقبا،‌ پیام اصلی کسب و کار و گروه هدف تدوین شود. توجه داشته باشید که اثرگذارترین استراتژی‌های مارکتینگ آن‌هایی هستند که با توجه به وجوه مختلف بازاریابی طراحی می‌شوند. یعنی علاوه بر در نظر گرفتن ویژگی‌های کلی چون مشخصات مخاطب‌شان (جنسیت، سن و …)، ویژگی‌هایی چون بودجه بازاریابی و کانال‌های مارکتینگ را هم در نظر می‌گیرند.

استراتژی بازاریابی به معنای برنامه کلی یک کسب و کار برای تبدیل مشتریان بالقوه به مشتریان واقعی محصولات یا خدمات آنهاست.

چرا کسب و کارها به استراتژی بازاریابی نیاز دارند؟

دلیل اصلی این سوال واضح است. داشتن استراتژی بازاریابی به بیزینس‌های مختلف کمک می‌کند تا به بهترین نتیجه ممکن در کمپین‌های تبلیغاتی خود برسند. علاوه بر این، استراتژی بازاریابی باعث می‌شود تا کسب و کارها بودجه بازاریابی خود را دقیقا جایی خرج کنند که بیشترین بازدهی را برایشان دارد. نتیجه یک مطالعه در سال ۲۰۱۹ نشان می‌هد که بیزینس‌هایی که دارای استراتژی بازاریابی مشخص بودند تا ۳۱۳ درصد در کمپین‌های تبلیغاتی خود موفق‌تر بودند.

تفاوت استراتژی بازاریابی با برنامه بازاریابی

یکی از رایج‌ترین اشتباهات افراد، اشتباه گرفتن مفهوم استراتژی بازاریابی با برنامه بازاریابی (Marketing plan) است. پس باید همین اول کار تفاوت‌های این دو را با هم مشخص کنیم.
استراتژی بازاریابی یک سند کلی شامل ویژگی‌های کلیدی برنامه بازاریابی است. در حالی که برنامه بازاریابی جزئیات هر یک از فعالیت‌هایی که قرار است در زمان مشخص انجام شود را مشخص می‌کند. پس استراتژی مارکتینگ یک تصویر کلی و بزرگ و برنامه مارکتینگ یک تصویر کوچک و جزئی از بازاریابی به ما ارائه می‌دهد. به همین خاطر است که عمر استراتژی بازاریابی طولانی‌تر از برنامه بازاریابی است.

اهداف استراتژی بازاریابی

اثربخشی تبلیغات و کاهش هزینه‌ها

اثربخشی تبلیغات به این معناست که شما از طریق انتخاب کانال‌های تبلیغاتی و محتوایی مناسب، دقیقا به گروه هدف خود دست پیدا کنید. یعنی کسانی را که نسبت که به وجود خدمات و محصولات شما آگاهی نداشته‌اند از وجود برندتان مطلع کنید. البته می‌توانید بسته به استراتژی‌ بازاریابی خود، به ترغیب مشتریان قبلی خود به خرید نیز بپردازید.

هدفمند شدن تبلیغات

بدون وجود یک استراتژی تبلیغاتی کارآمد،‌ انگار ما در حال پرتاب تیرهای دارت در هوا هستیم تا ببینیم کدام یک به هدف اصابت می‌کند. همانطور که مشخص است پرتاب این تیرها از ما وقت، هزینه و انرژی زیادی می‌گیرد. در حالی که اگر همان ابتدا هدف خود را از هر تبلیغ مشخص کنیم، به جای انداختن تیرهای شانسی، کاری می‌کنیم که همان ابتدا تیر ما به هدف اصابت کند.

رسیدن به مزیت رقابتی پایدار در برابر رقبا

هنگام تدوین استراتژی تبلیغاتی، هر کسب و کاری ناگزیر از رصد رقبای خود است تا به واسطه آن خدمت یا محصولی را که در مقایسه با آنها با کیفیت بالاتری عرضه می‌کند شناسایی کند. در قدم بعد مقایسه کارایی استراتژی های لازم است با نشان دادن این مزیت رقابتی در کمپین‌های تبلیغاتی، به تثبیت این ارزش در میان مخاطبان خود بپردازد. مثلا اگر شما تولید کننده کفش ورزشی هستید و در میان ۵۰ رقیب مهمی که دارید محصولاتتان را با قیمت پایین‌تری نسبت به آنها عرضه می‌کنید، مزیت رقابتی شما قیمت پایین است.

همگام کردن تیم در راستای رسیدن به یک هدف مشترک

بدون داشتن یک استراتژی تبلیغاتی مناسب هر یک اعضای تیم مارکتینگ شما ممکن است در راستای سمت و سوی مورد نظر خود حرکت کند. ممکن است یک بخش تمام تلاش خود را در جهت آگاه کردن مردم از برند شما بگذارد و بخش دیگر تنها هدفش را بالا رفتن فروش مجموعه قرار دهد. این ناهمگونی در اهداف تیمی باعث می‌شود تا هیچ‌یک از اهداف به خوبی محقق نشود و در نهایت تیم کارایی خود را از دست بدهد.

بدون داشتن یک استراتژی تبلیغاتی مناسب هر یک اعضای تیم مارکتینگ شما ممکن است در راستای سمت و سوی مورد نظر خود حرکت کند.

پنج فاکتور اساسی (Ps) در استراتژی بازاریابی

استراتژی بازاریابی و فروش شما باید ۵ فاکتور اصلی زیر را در بر بگیرد. هنگامی که شما به جواب سؤال‌های زیر رسیدید می‌توانید یک استراتژی تبلیغاتی خوب طراحی کنید.

  • محصول (Product): محصول یا خدماتی که قصد فروش آن را دارید چیست؟
  • قیمت (Price): قیمت شامل فاکتورهایی چون حاشیه سود، بودجه تبلیغاتی و … می‌شود.
  • محل (Place): کانال یا پلتفرمی که قرار است در آن تبلیغ کنید چیست؟ برای مثال استراتژی تبلیغاتی شما برای شبکه‌های اجتماعی مجازی همچون اینستاگرام و فیسبوک با تبلیغات محیطی همچون بیلبورد می‌تواند کاملا متفاوت باشد.
  • ترویج یا پروموشن (promotion): به واسطه تبلیغات می‌خواهید به چه چیزی برسید؟ آیا قرار است تعداد فالوئرهای خود در اینستاگرام را افزایش دهید یا می‌خواهید فروش محصولاتتان بالاتر برود؟
  • مردم (people): گروه هدف شما که می‌خواهید تبلیغاتتان بر آنها مقایسه کارایی استراتژی های اثرگذاری داشته باشد چه کسانی هستند؟

۳ استراتژی بازاریابی مهم در دنیای امروز

بازاریابی شبکه‌های اجتماعی (social media marketing)

در دنیای امروز بازاریابی شبکه‌های اجتماعی آنلاین همچون اینستاگرام، فیسبوک، یوتیوب و …، بخش بسیار بزرگ و مهمی از دنیای تبلیغات را تشکیل می‌دهند. به همین خاطر است که حتی کسب و کارهای سنتی و حضوری که تا پیش از این تنها به مشتریان ثابت و گذری خود بسنده می‌کردند،‌ سعی دارند تا با راه‌اندازی پیج در این شبکه‌ها، به تعداد مشتریان خود اضافه کنند.

بر اساس آخرین مطالعات انجام شده، حدود ۵۴ درصد از کاربران شبکه‌های اجتماعی مجازی از این شبکه‌ها برای جستجوی برندهای مورد علاقه‌ و دیدن محصولاتشان استفاده می‌کنند. اما قسمت جالب‌تر این مطالعه نشان می‌دهد که ۸۹ درصد کسانی که یک برند مخصوص را در شبکه‌های مجازی دنبال می‌کنند خریدار محصولات آن نیز هستند.

در دنیای امروز بازاریابی شبکه‌های اجتماعی آنلاین همچون اینستاگرام، فیسبوک، یوتیوب و …، بخش بسیار بزرگ و مهمی از دنیای تبلیغات را تشکیل می‌دهند.

بازاریابی محتوایی (Content marketing)

برای توضیح مفهوم بازاریابی محتوایی بگذارید از یک مثال ساده شروع کنیم. شما یک سایت فروش لباس دارید و قصد دارید تعداد مشتریان خود را افزایش دهید. برای انجام این کار می‌توانید در سایت‌های دیگر یا شبکه‌های اجتماعی مجازی تبلیغ کنید تا تعداد بازدیدکنندگان سایتتان بالا برود. اما در کنار این راه، یک مسیر کمی پیچیده‌تر اما بسیار پربازده‌تر هم دارید. می‌توانید با تولید یک محتوای جذاب که به صورت غیرمستقیم مخاطب شما را به محصولتان می‌رساند، فروش خود را افزایش دهید. یعنی به جای تبلیغ مستقیم لباس‌های نارنجی، در سایت خود مطلبی درباره رنگ سال که نارنجی است تولید کنید تا مشتری ترغیب شود یک لباس نارنجی‌رنگ از شما بخرد.

به صورت کلی با بازاریابی محتوایی، شما از طریق وبلاگ سایت یا شبکه‌های مجازی دیگر همچون اینستاگرام، به تولید یک محتوای جذاب یا پرطرفدار می‌پردازید که به واسطه آن محتوا، مخاطب با محصول شما آشنا می‌شود.

بازاریابی دیجیتال (Digital marketing)

بازاریابی دیجیتال شامل تمام تبلیغاتی می‌شود که در محیط اینترنت انجام می‌شود. سئو، شبکه‌های مجازی، تبلیغات بنری در وب‌سایت‌های مختلف، گوگل ادوردز و … نمونه‌هایی از این تبلیغات هستند. نکته مهم درباره تبلیغات دیجیتالی این است که این نوع تبلیغات فقط مختص کسب‌وکارهای آنلاین نیستند و حتی کسب و کارهای حضوری هم می‌توانند از مزایای آن استفاده کنند. همانطور که کسب و کارهای آنلاین علاوه بر تبلیغات اینترنتی،‌ از تبلیغات محیطی همچون بیلبورد نیز استفاده می‌کنند، کسب و کارهای محلی و سنتی هم با استفاده از ابزارهای آنلاین می‌توانند فروش خود را افزایش دهند.

مقایسه کارایی استراتژی های

Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Sadughi F, Zohoor A. The comparison of the England's Status of cancer record with Iran. . jha 2004; 6 (14) :2-12
URL: http://jha.iums.ac.ir/article-1-167-fa.html

صدوقی فرحناز، ظهور علیرضا. مقایسه وضعیت سیستم ثبت سرطان انگلستان با ایران. فصلنامه مدیریت سلامت 1382; 6 (14) :12-2

مقدمه:براساس گزارش سازمان جهانی بهداشت ، در سال 2000 ، حدود 56 میلیون مرگ در سطح دنیا رخ داده که علت اصلی 13درصد آنها سرطان بوده است. در حال حاضر ، حدود 20 میلیون نفر از جمعیت دنیا به نوعی سرطان مبتلا هستند. هر سال حدود ده میلیون نفر بر تعداد این بیماران افزوده می شود و هفت میلیون از آنان جان خود را از دست می دهند . جمع آوری داده های متغیر ، جامع و به هنگام سرطان ، شرط لازم برای تحقق اهداف پیشگیری سطوح اول ، دوم و سوم در نظام بهداشت و درمان کشور و ارزیابی کارایی استراتژی های پیشگیرانه و برنامه ریزی مناسب است . این مطالعه به منظور مقایسه وضعیت سیستم ثبت سرطان کشورهای توسعه یافته با ایران در سال 1382 انجام گرفت.

مروری بر مطالعات : در کشورهای توسعه یافته ثبت سرطان از سه قرن پیش آغاز گردید ، ولی پیشرفت آن آهسته بود. اولین مرکز ثبت سرطان به شیوه امروزی در آلمان پایه گذاری شد که به علت عدم همکاری پزشکان در ارسال داده به این مرکز با موفقیت همراه نبود . در ایالات متحده امریکا ، سیستم ثبت سرطان مبتنی بر جمعیت ، در سال 1935 آغاز گردید . هدف اصلی این سیستم بررسیهای اپیدمیولوژیکی موارد سرطان، بهبود روشهای پیشگیری و درمان ، و کاهش مرگ و میر بود . متعاقب آن ، اولین سیستم ثبت مداوم و موفق سرطان که مبتنی بر افراد بیمار بود در سال 1937 آغاز گردید. در این سیستم ، کلیه پزشکان و مراکز آسیب شناسی موظف شدند برگه های ثبت سرطان را به دفتر آمار مرکزی کشور ارسال کنند . در انگلستان سیستم مدون و منسجم ثبت سرطان از 1960 توسط مراکز منطقه ای انجام گرفت. داده های این مراکز از منابع مختلف مثل بیمارستانها ، آزمایشگاههای آسیب شناسی ، پزشکان و گواهی فوت جمع آوری می شود . اطلاعات شامل خصوصیات دموگرافیک بیمار ، محل ارجاع ، داده های مربوط به تشخیص بیماری و شدت آن ، مراقبت های از بیمار ، مرحله بیماری ، درمان ، وضعیت بالینی و جزئیات مربوط به پیامد بیماری است. در حالی که ثبت سرطان در ایران از سال 1347 آغاز شد . ولی اولین آمار کشوری مربوط به سرطان ، در سال 1365 یعنی دو سال پس از مصوبه قانون ثبت و گزارش اجباری سرطان توسط مجلس شورای اسلامی ، منتشر شد . اداره کل پیشگیری و مبارزه با بیماریها که متولی اجرای قانون مذکور می باشد. دستورالعمل کشوری ثبت و گزارش موارد سرطان را در سال 1371 تدوین و در سال 1379 آن را باز بینی نمود . منبع جمع آوری داده هایی که در حال حاضر ، براساس این دستورالعمل جمع آوری می شوند ، صرفاً مراکز پاتولوژی بوده و اطلاعات شامل خصوصیات دموگرافیکی بیمار ، نام پاتولوژی و تشخیص بیماری است.

بحث و نتیجه گیری : داده های ثبت شده در نظام ثبت سرطان ایران ، بسیار ناقص و بیشتر محدود به خصوصیات فردی بیمار و شناسایی تومور می باشد . پیشنهاد می شود به منظور طراحی یک الگوی مناسب سیستم ثبت سرطان در کشورمان ، از نظام ملی ثبت سرطان انگلستان که بزرگترین و جامعترین سیستم در جهان است و توانسته به استاندارد طلائی کیفیت داده های سرطان در سطح بین المللی دست یابد ، استفاده گردد .



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.